خدایا چگونه به او اطمینان دهم که دل ببندد به من تکه های
قلبم بهم پینه خورده اگر اینبار بشکند پیداکردن تکه هایش
ممکن نیست کاش میدانستم دنیای او برای فریب قلبم است
یا برای محکم کردن ان پینه ها اما من حق عاشق شدن حق
تقسیم کردن قلبم را باکسی که با تمام وجود دوستش را دارم
خیلی وقت است که دستم را در دست دنیا گذاشتم وبه زندگی
قول دادم که تنها بمانم زندگی اگر میدانی که ان عشق به کمکم
نمی اید بگو تامن جسمم را پشت میله هاجای بگذارم تابا روحم
ازاین زندان رهایی یابم حتی پدر ومادرم هم که خیلی دوستشان
دارم هم نمتوانند برایم کاری بکنند حتی دیگر نمی توانم شاد باشم
هرروز دلم برایش تنگ تر میشود شب که میخواهم بخوابم می بینم
که روز تکرارشده بدون او جز درداو راکشیدن چاره ای ندارم او نمیاید
دستانم را بگیرد وبیاییدوبه من بگوید میخواهی زندگیت را بامن بسازی
ومن بگویم خیلی وقت است منتظرت بودم انتظار خسته ام کرده هیچ
چیز ازارم نمیدهد جز دوری او دردنیا توی دستان تنهایی اسیر شده ام
پشت میله های ایستادن خسته ام نمیکند دیدن روی تنهایی در مقابل
او مرا ازار میدهد ای کاش
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,